۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

پروبلماتیک گوسفند و آینده جامعه شناسی در ایران

سال ها پیش، مالکوم ایکس که آن وقت ها که هنوز دانشجوی جامعه شناسی بود، شبی به خانه سابق من و مادلین آمد. مسئله نوشتن پروپوزالی تحت عنوان جامعه شناسی گاو در ایران بود. بخش نظری پروپوزال با توجه به نقش گاو در توسعه و نسبت توسعه با مدرنیزاسیون توسط هرتزوگ نوشته شد. این پروپوزال قرار بود مانیفست جامعه شناسان رادیکال ایران در برابر نظام بوروکراتیک حاکم بر آکادمی باشد. سعی ما براین بود تا با رعایت دقیق فرمت رسمی پروپوزال نویسی فرمالیسم حاکم بر نظام آکادمیک را به سخره بگیریم. از سوی دیگر فرض پروپوزال مذکور این بود که جامعه ایران جامعه ای متشکل از 70 میلیون گاو است و به این ترتیب جامعه شناسی گاو نقشی حیاتی در سرنوشت این کشور خواهد داشت.
پروپوزال جامعه شناسی گاو در ایران هرگز به گروه جامعه شناسی ارائه نشد، مشکل مالکوم هم تقریبا حل شد. اون شب کلی حال کردیم. کلی روی ضرروت پرداختن به موضوع و اهمیت و روش شناسی مانور دادیم و از دست انداختن جامعه شناسای خرفت ایران لذت بردیم. گذشت و گذشت تا امروز. از بلدیه تهران زنگ می زنند به گروهی که هرتزوگ تازه دو روز است عضو آن شده است. تقاضا: " انجام یک نظرسنجی در مورد ذبح گوسفند در عید قربان". صبح جلسه اولمان با رئیس مرکز پژوهشی است. آقای دکتر از ساعت 9:30 صبح تا ساعت 10:15 دقیقه کلی در مورد چگونگی نظرسنجی در باب ذبح گوسفند مانور می دهد. همه اعضای گروه ساکت و با دقت به بیانات آقای دکتر در باب ضرورت، اهمیت و ابعاد پرداختن به گوسفند گوش می دهند. اساتید ایرانی حتی حین صحبت کردن در باب گوسفند هم از خاطره گویی غافل نمی شوند. استاد برای جا انداختن اهمیت طرح خاطره ای یاد کردند از گوسفندی که تا صبح بع بع می کرد و پی پی اش کل پارکینگ را گرفته بود.
امروز فِرِد با من توی جلسه بود. وسط جلسه یهو یه اس ام اس اومد. اس ام اس از طرف فِرِد بود، فِرِدی که یک صندلی آن طرف تر نشسته. متن پیام"حالا هی به من بگو شلوار جین نپوش، شلوارای این سه تا (دختران دانشجوی همکار) را نگا کن ...". خودم هم نمی فهمم این فوبیای outsider بودن کی دست از سر ما برمی دارد.
ساعت 11؛ دفتر مطالعات فرهنگی بلدیه تهران، اداره نظرسنجی. رییس واحد نظرسنجی که مسئول ارتباط ما با اداره تره بار در خصوص پروژه گوسفند است، کلی ما را در اداره می گرداند تا نشان دهد که اداره خیلی مهم است، در دفتر اداره نظرسنجی یک خانم دکتر پیر هست، که یک کتاب را جلوی چشمش گرفته و در سکوت ابدی فرورفته است. هر چه سعی می کنم بفهمم عنوان کتاب چیست جز جلد سیاه و عنوان فلسفه اولش چیزی دستگیرم نمی شود. دو تا از همکاران رییسِ اداره نظرسنجی در حال صحبت کردن با تلفن اند و وقعی به ما و آقای رییس نمی نهند. بعد از گردش در اداره نظرسنجی بلدیه تهران آقای رییس ما را به جایی می برد که یک میز وسطش هست و دو تا جامعه شناس پیرِ پیر . باورم نمی شود دقایقی بعد با دو تا از معروفترین جامعه شناسان ایران و رییس اداره نظرسنجی بلدیه تهران نشسته ایم و جدی جدی داریم در مورد ضرورت نظرسنجی درباب ذبح گوسفند در تهران صحبت می کنیم. آقایان دکترها که خیلی هم با حال اند با جدیت هر چه تمام تر در باب اهیمت و ضرورت طرح و همچنین ضرورت روشن شدن وجوه تئوریک و عملیاتی قبل از نوشتن پروپوزال صحبت می کنند. بعد از خروج از اتاق ارواح دوباره در دفتر رییس نظرسنجی بلدیه تهران هستیم و ایشان کلی تلاش می کنند تا معاون اجتماعی تره بار تهران را پیدا کنند و قرار جلسه بعدی در باب گوسفندان تهران سِت شود.
ساعت 7 بعد ازظهر، داخلی، اتاق مدیر کل تره بار تهران. اتاق خیلی مجلل است. میز کنفرانس 30-40 نفره، مبلمان سِت شده و البته آقای مدیر کل. مسئله: گوسفند. آقای رییس که معلوم نیست دامپزشک است یا دانش آموخته علوم اجتماعی و یا شاید حتی گوسفند فروش سابق چنان از جزئیات خرید، فروش، بیماری ها، ویژگی های مثبت و منفی و انواع گوسفند حرف می زند که من متحیر مانده ام. کلی مفاهیم تخصصی گوسفند مثل، میش و تمایزش با گوسفند، ترسالی (در برابر خشکسالی) و اثر آن بر قیمت و عرضه گوسفند، کلک های گوسفندی و کلی مزخرفات دیگر گوسفندی طرح می کند، وسط حرف هایش معلوم می شود که شغل قبلی اش در یک اداره نظامی بوده که اعضای اش همه جا هستند. جلسه گوسفندی ما 1.5 ساعت طول می کشد و بالاخره این روز گوسفندی تمام می شود.
روزی که با مالکوم ایکس پروپوزال جامعه شناسی گاو را می نوشتم هرگز فکر نمی کردم روزی درگیر پروژه ای شوم که موضوع اصلی آن گوسفند است. امروز سه جلسه را با حضور کلی مدیرکل و جامعه شناس در باب گوسفند از سر گذرانده ام و متحیرم که من کجا، جامعه شناسی گوسفند کجا؟
وسط جلسات گوسفندی یک جلسه دیگر هم داشتیم در خصوص اتا؛ ارزیابی تاثیر پروژه. کلی موضوع بود که نهایتا موضوع ارزیابی اثر پروژه طراحی فواره های (آبنماهای)تهرون به ما رسید. وسط یه روز گوسفندی دست یافتن به پروژه ای درخصوص فواره های تهرون کلی بهم حال داد.
وسط یکی از کلاس های کوفتی دانشگاه، استاد گوبلز در خصوص ضرورت تلاش جامعه شناسی برای مطمئن کردن سیاست مداران از عدم نابسامانی اجتماعی سخن می گوید. گوبلز آدم باهوشی است. اما مزخرفاتش حالم را بهم می زند. وسط بحث ها می رسیم به تحولات اجتماعی اخیر ایران. من که حالم از این پروژه گوسفندی به هم خورده است، جامعه شناسی ایران را به بی بضاعتی و حماقت متهم می کنم. فقدان هویت حرفه ای در نزد جامعه شناسان و عادت کردن به جامعه شناسی پروژه ای. همه اعصاب خوردی ام را از پروژه گوسفندی امروز سر استاد گوبلز خالی می کنم و استاد بیچاره که نمی داند از کجا خورده است، کلی به خود می پیچد که به ما ثابت کند که مشکل از جامعه شناسان ایران نیست. منم می خندم و حال می کنم از جلزو ولز کردن حضرت استاد.
با این وضع نمی دانم بعد از پروژه های گوسفندان و فواره های تهران، در مراحل بعدی به چه موضوعاتی خواهم پرداخت. وضعیت جالبی است، جامعه شناسانی که جامعه شناسی نمی کنند. گرگهایی که مثل سگ دنبال پروژه می گردند و هرتزوگی که نمی داند وسط این جنگل چه کاره است.
امروز قرار بود جک غذایی بپزد که تمام تن آسانی های قبلی اش را جبران کند، با این حال به جز کنسرو ماهی تن چیزی دستگیرمان نشد. دیشب یک مهمانی داشتیم که هنوز اسمی برایش انتخاب نکرده ام جمله قصار امشب از مهمان دیشب است.
هرتزوگ و لودویگ توی اتاقشان افتاده اند روی اینترنت، ناگهان مهمانمان وارد می شود و می گوید:" بچه ها اگر کسی بخواد لوک خوش شانس (اونم فیلمش و نه کارتونش) را با دوبله فارسی ببینه من باید چی کار کنم؟"

۱ نظر:

  1. فرد هستم.نمیفهمم؟!! یعنی در مورد گوسفند حرف زدیدی واقعا؟ من فکر میکردم در مورد نقش شهرداری در برگزاری مناسک و مراسم مذهبی در کلان شهر تهران حرف زده بشه و لزوم اینکار و میزان رضایت گاو ها ، اوه ببخشید شهروندان تهرانی، بعد شمت نشستید از گوسفند حرف زدید؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخحذف