۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

برنده همیشه سکه طلاست


من عاشق دختربچه ها هستم ،قبلا پسر بچه ها رو بیشتر دوست داشتم .
آسمان آبی نزدیکترین احساس این روزهاست .

احساس غربت در همه لحظه ها حاضرند .
از دست دادن همه آنچه که بدیهی و ابدی نشون می دن .

هرتزوک به زودی از قند خون خواهد مرد .
خوشا شیرازو وضع بی مثالش .

مهمونی .
دوستانی که به هم لبخند می زنند در حالی که از نفرت سرشارند.

دارم آنجلا دیمیتریو گوش می دم ،همون حس غربت رو از اون گرفتم .
تیم دوست داشتنی کودکی می بازه ، ناراحت می شم ،انگار برد و باختش رو برد و باخت خودم می دونم .
دنیا به انتها می رسه ،ولی خب اونا هم برد و باخت منو از خودشون می دونن؟
یا این من شکست خورده تعمیم یافته است که خودشو و رویاهاشو اونجا جستجو می کنه ،روی یه سطح سبز.

آخرین آرزو:کاش تبدیل به تیکه نور بشم و با سرعت 300000 در ثانیه در بی نهایت حرکت کنم.

من منتظرم ،یه روز با خودت کنار بیا و از حصارت بیرون رو نگاه کنی ،اونجا من بهت لبخند می زنم ،حتی اگه بخوای شمشیرمو به دست می گیرم و قلعه رو خراب می کنم ،بهرحال تو دو راه بیشتر نداری یا از این حصار بیرون بیای و یا از این حصار بیرون بیای ،راه سومی هم وجود نداره .

من واقعا لیاقت نگاهداری هیچ جونوری رو ندارم .

سیل بحران های عاطفی ،بحران های اقتصادی بحران های عاطفی هم به دنبال خودش میاره .

اولین بند از وصیت نامه لودویک :جک هر صبح برو نون وایی سنگکی دو تا نون بگیر.
جک توالتو بشور .

استاد های بی سواد ،بازگشت به دانشکده ،نبرد اباذری ،فکوهی ،
دسته بندی ها ،
دول محور
دول متفق .
برنده همیشه سکه طلاست .
بحران مالی در خانه یوسف آباد موج می زند،از مارلبرو به بهمن.

رویا ی کودکی من :من یه وایکینگم .
بعدشم که دزد دریایی ،

قلب هنوز می تپد ،بر فراز تپه ها ،یاس های وحشی .
کولی ،می نوازد صدای غمگین دلش را بر تارک گیتار .

تکرار ابدی یا بازگشت های جاودانه .
من تا ابد یاهو زنم.

روز عدالت سخت تر از روز ستم.

بی خیال شما آدم ها ،

من ،گرمای ملایم اسفند امسال،هوس آبتنی ،ذهن آرام،دن آرام ،من آرام .
این چه آشوبیست .
تانگو می رقصم.





۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

Ulysses Gaze؛ پرسه زنی در جهان دیگران


The first thing God created was the journey, then came doubt, and nostalgia.



این سکانس که در بالا آمده است اولا به واسطه عدم دسترسی به برنامه مناسب تدوین فاقد صداست. همین تکه کردن بی سروته هم کلی زمان و انرژی برده است از ما. ثانیا این سکانس که کلی مرا خیره و متحیر کرد چندان سکانس قابل توجهی برای دیگران نبوده است. ثالثا تک گویی بازیگر مرد فیلم که به واسطه حذف صدا در دسترس نیست در ادامه آمده است. جمله بالا هم بخشی از دیالوگ های فیلم است .

I didnt expect to see you suddenly, i guess

for a moment, i thought i was dreaming of you

like i did all this last years

Do you remember the railway station

You were shivering in the rain like now

The wind was blowing hard

I was goging away, but i meant to come back soon

And i get los, wandering along, strong routes

If i could stretch out my hands

I would touch you

And time will be held again

But something is holding me back

I wish I could tell you that i'd return

But something is holding me back

The journey isnt over not yet

بعد از تماشای فیلم دیگری از آنجلوپلوس (Eternity and a day) از آلبرتین می پرسم:

- تو eternity من هستی؟

آلبرتین جواب می دهد

- نه، من A day تو هستم.

و من تازه می فهمم که چیز زیادی از فیلم دستگیرم نشده است.

پي نوشت: لازم به ذکر است که در جريان تماشای فيلم نگاه خيره اولیس اتفاق هولناکی حادث شد. نگاه خيره فیلم چنان من و استيمر را دربرگرفت که ناگهان تختي که من و استیم رويش دراز کشیده بودیم و فيلم را نگاه می کردیم شکست و واروونه شد. اگر قصد دیدن این فیلم را دارید حتما از محل نشستن خود مطمئن شوید.

هلن زیباترین زن دنیاست


گل سرخ حقیقی بس دور از اینهاست .
می تواند ستون سنگی باشد گل سرخ ،یا جنگی یا آسمانی به جمع فرشتگان یا دنیایی بی پایان ، پر از راز یا شادمانی الهه که او را نمی بینی یا سیاره ای سیمگون در آسمانی دیگر یا نقش ازلی شکوهمندی که دیگر شکل گل سرخ ندارد (خورخه لوییس بورخس)
پست های من ،ابیاتی بی ارزشی که دوستشان می داشتم .
لحظه واکنده شدن از چیز هایی که دوستشان می داری ،حتی اگر نوشته هایی بی ارزش باشند .
لحظه مرگ .
خواستم بدانم که می توانم آن واکندن را ببینم ،حتی اگر کوچک باشد.
فراموش کردن ،به دیار عدم فرستادن ،دور انداختن با وجود دوست داشتن .
بهرحال دست نوشته های یک دزد دریایی به دریا ریخته شده .
این پاسخ سوال همه پرسشگران این چند روز است .
همواره با این اعتقاد زیسته ام.(هرگز تسلیم نشو ،این تن و روان از آن توست )

باز هم نوشته هایم را به آب خواهم انداخت ،بازهم ،هر جا که روانم را در بند ببینم .
دور می ریزم هر آنچه مرا جز آنچه می خواهم خواهد.
جان آزاده ام ،پر شد از زخم
زخم هایم را دوست دارم ،تا روزی که از این لحظه ها رخت بربندم ،
دستان تهی ،
چشم ها بی خواب،
چه قدر تنهایم ،احاطه شده میان آدم هایی که دوستت دارند ،
گریستن همواره سهل است ،اما چه کسی از لبخند من آگاه است .
آنکس که می خندد هزار بار گریسته است .
کوه های بلند زادگاهم ،دوستان تنومندم .
میان بازوانشان آرام گرفتم ،هیچ از من نمی خواهند .
تنها دوست دارند که میان دستانشان لبخند زنم .

من همه را در کوهستان به فراموشی سپردم .

دوست من ،تو که اینجایی ،در لباس انسانی یا شاخ گلی در دورترین خشکی دنیا ،
دوست خوب من ،تو که بر بلندای کوهی لانه کرده ای ،شاید پرنده باشی ،
شاید در دل اقیانوس ،در تنهایی خفته ای ،
شاید قطعه آهنگی باشی ،
شاید جملی ای ناتمام از شاعری گمنام اهل شیلی ،

دوست من ،روان من از آن من است ،
می گویند هلن زیباترین زن دنیاست ،
هلن را دوست می دارم .
اما روانم را بیش .
بسیار بیش از تصویر گل سرخی.
گل سرخ حقیقی بس دور از اینهاست .

ضمن عذرخواهی ازدوستان .