۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

گربه چکمه پوش



خب اینجا نمی شه از داستان ها حرف زد ،از افسانه ها ، از قصه ها

گربه چکمه پوش ،

زیبای خفته ،

هانسل و گرتل

راپونزل

دیو و دلبر

یا حتی داستان های دزدان دریایی ...

نه نمی تونیم صحبت کنیم کبوتر .

من داستان روایت نمی کنم ،داستان هیچ کسی رو ،

داستان رو من می سازم و تو می خونی .

مثل طراحی خواب می مونه ،از کجا می فهمی کدومش واقعیه ؟

.این تنها انتخابه...

ونگ ونگ

دنگ دنگ

پس توی دنیایی که کل واقعیتش زیر سواله ،تو چرا باید فکر کنی که خنده ،گریه ،یا خشم هم باید واقعی باشند .

ناشناس

چند تا خواب چند تا بازی در بازی ،از تاثیرات فیلمInception

A good traveler has no fixed plans, and is not intent on arriving.L.T

ایده آلیست های خوشخیال

چه بر سر عالم شیطنت های روزمره آمده ؟

دانایی نفرت انگیز

سیاست برای فرمانروایان مقتدر است ،ارتش های بزرگ ،ابژه های گریز پای چالاک

در بقیه موارد قدرت عریان و حداقلی

چه کسی با چاقوی گاوکشی سر مرغ بریده ؟

این جمله آخر نوعی استفده از قدرت است .

یکی بود یکی نبود

نه بی خیال

این برای پست بعد

داستان گربه چکمه پوش

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

گربه‌ها، آدم‌ها و موقعیت ها

به گربه‌ها هم نمی‌شه دیگه اعتماد کرد. یه گربه‌ای سر کوچمون هست. دیشب که می‌اومدم خونه دیدم نشسته یه گوشه و آروم نگام می‌کنه. رفتم جلو و برخلاف همه گربه‌ها فرار نکرد. کلی با هم بازی کردیم و من با حسرت این که نمی‌تونم به خاطر جک و اسلاوی بیارمش خونه اومدم بالا. اما امشب که دوباره دیدمش اتفاق عجیبی افتاد. دوباره کز کرده بود گوشه دیوار رفتم جلو و هیچ واکنش بدی نشون نداد. دستم رو بردم جلو، در چند میلی‌متری صورتش بودم که ناگهان با نهایت عصبانیت پنجه‌اش رو بالا آورد و بعد خون پاشید. ناخودآگاه چند قدمی رفتم عقب. لحظه‌ای چشم در چشم هم نگاه کردیم و بعد اومدم بالا. احساس کردم شاید گرسنه‌اس. کمی قرمه سبزی بردم براش. اما خر خر می‌کرد و اجازه جلو رفتن نمی‌داد. گوشتی رو که براش انداختم نگاه هم نکرد غذا را این ورتر گزاشتم و اومدم بالا. هنوز خط پنجه‌اش رو انگشتمه. جک مطمئنه که هاری گرفتم. کاش می‌دونستم چرا؟

با استیمی و جک وسط فیلم inception می‌ایم برای آنتراکت. برنامه می‌شه این که یه وضعیت رو در نظر بگیریم و بعد فکر کنیم واکنش هر کس چیه. وضعیت‌ها و واکنش‌ها از این قرارند:

· فکر کنید که یه قحطی اومده و ما سه تایی به جز یه سیب چیزی برای خوردن نداریم. حالا شما توی این وضعیت چه کار می‌کنید؟

· استیمی: خوب سیب رو سه قسمت می‌کنیم. این راه عقلانیه.

· جک: من نصف سیب رو برای خودم برمی‌دارم و نصف بقیه‌اش رو می‌دم به شما دوتا.

· هرتزوگ: من از سیب صرف‌نظر می‌کنم.

· فکر کنید حالا این سیب رو خوردیم و دیگه چیزی برای خوردن نداریم. توی این موقعیت چه کار می‌کنید؟

· استیمی: می‌رم بیرون دنبال غذا.

· جک: می‌مونم توی خونه و منتظر استیمی می‌شم.

· هرتزوگ: خودم رو خلاص می‌کنم. دلم نمی‌خواد منتظر چیزی بمونم.

· و حالا نقطه اوج ماجرا. فکر کنید که سه تایی توی یه ماشینیم که از دره سقوط کرده و داره منفجر می‌شه. تنها یه راه خروج وجود داره و زمان فقط برای خروج یک نفر. در چنین شرایطی چه کار می‌کنید؟

· جک: اول تعارف می‌زنم. بعد که هیچ کی نرفت، خودم می‌رم بیرون.

· استیمی: وایمیستم نگاه می‌کنم ببینم کی می‌ره بیرون.

· هرتزوگ: من با نهایت قدرت دست و پای جک رو می‌گیرم و سر استیمی داد می‌زنم که برو بیرون.

البته استیمی معتقده جواب من به فاجعه ختم می‌شه. چون تا سر هفته حتما خودکشی می‌کنه.

جک هم معتقده بهتره بذاریم اون بره بیرون، چون حداقل یه مراسمه ختم آبرومندانه برامون می‌گیره.

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

It is double pleasure to deceive the deceiver

معشوقه,جماعت احساسی دم دستی ,دخترکان شماره ای,بازی گران مسخره تعلیق میل آفتابه ای ,تشعشعات ثانیه ای کوچک ,زنان شیفته شهوت قدرت که تنها پرده ی کثیفیست بر کوچکی درونشان .

فرشتگان تخت خوابی خوشمزه ...موجوداتی که پس از یک بار هم بستری تهوع آمیز می گردند.

مادینه سیاه ,درباری وفادار,

در حال نه گفتن به هر آنچه روزگاری در من شوری بر می انگیخت .

شهوت کودکی هرگز مرا رها نخواهد کرد .

همه نه در خدمت یک آری.

If you don't know where you are going, every road will get you nowhere.H.A.K

خدمت شهوت تنها کارکرد ستاره قطبی است در شب تاریک.

It is double pleasure to deceive the deceiver