۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

kingdom of heaven



این مدت چه قدر خیر بارید .

هر وقت به تو نزدیک می شوم ،همه چیز خوب پیش می رود .....


با هیچ منطقی نمی توان گفت که نیستی ،در حالی که هستی و من هنوز به حضورت احتیاج دارم .



همه جایی و من از دریچه تو به جهان می نگرم .



ولی تو همیشه برای من طعم واقعی عشقی هستی که هرگز در تعین ندیدم .






تنها انتخاب ابژه میل مهم بود.




همچنان سیاست ورزی ،




همچنان .....




منتظر چیزی نبودن ....




امروز آمده بود ،امروز آمده بود ،انگار که هیچ نشده،فراتر از چیزی بود که فکر می کردم،در پشت شیطنت های کودکانه،روح بزرگی بود،مرا بخشیده بود و خودش را.




در حال تسلیم بود.




تناقض دو مفهوم در یک کالبد.




سلطنت تو در بی نهایت جاودانه باد.




هر روز محتاج تر،




هر روز مصرتر،




بر خواسته هایم پای خواهم فشرد.




تقدیر شمع ،دعای فرشتگان ،یا نفرین شیاطین.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

I hate sandcastles



چند روز پیش یادگارهایی که دست نخورده بود ،پس فرستاده شد.


یادگارهایی که من نمی خواستم ،پس بگیرم.خاطره هایی که فراموش شده .


عکس هایی که پاک شده ،عادت ندارم ،چهره رفتگان را به خاطر بسپارم .


لحظه هایی که در اندیشه انتقام سپری شد ،در روزهای سخت سال سیاه .


و هیچ نبود .


کل ماجرا هیچ نبود .


She was just a girl!!!


No More!!!!


تنها حسرت زمان می ماند .


و دعای من برای او ،برای کسی که احساس می کنم هرگز نبوده،هرگز زاده نشده .


چهره ای که از یاد رفته،


و چه آزاد و سرشارم من ،قانون گذار و مجری.


-------------------------------------------


هرتزوک به مسافرت رفته و ژیژک جوان سرو کله اش پیدا شده ،هرتزوک حالش خوب است ،و بعضی ها همه را از چشم من می بینند،ولی هرتزوک خوب است ،و این تنها خدمت یک دوست به دوستش است .


I hate sandcastles


God Bless You