۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

chung king express


Somehow everything comes with an expiry date. Swordfish expires. Meat sauce expires. Even cling-film expires. Is there anything in the world which doesn't?(1

با آلبرتین ساعت 11 شب به سمت خانه وودی و آنی پیاده در حال حرکتیم. می ترسم از بسیار چیزها، اول از همه می ترسم از چراغهای ماشین پلیس که چند باری رد می شود. پلیس راهنمایی، کلانتری ... . ترس بخشی از روابط رومانتیک تو ایرانه. ترس از پدر و مادر، ترس از پلیس، ترس از دیده شدن، ترس از به انتها نرسیدن، ترس از ازدست دادن. یه جورایی رابطه بدون غایت تو ذهن یوتوپیک ماها جا نیافتاده. همه موانع ذهنی و عینیِ در اختیار هم که حل بشوند، می ماند ترس از پلیس. یاد یکی از رفقا می افتم. فک کن، مشهد باشی در حرم امن الهی، به فاصله 3 متری از دوست دخترت، بعد یه سری آدم بیان که آقا نسبتتون؟ و تو هاج و واج بمونی که ...؟ و بعد چند ساعتی رو در بازداشتگاه بگذرونی. ترس از پلیس مانع نمی شود که از قدم زدن با آلبرتین در نیمه شب تهران لذت نبرم. اما در راه برگشت از خانه ی وودی صرفا به واسطه ترس از دولت، با آژانس برمی گردیم.

"آدم‌ها معمولاً چنان برای ما بی‌اهمیتند که وقتی بدین گونه رنج و شادی‌هایمان را به یکی از ایشان وابسته می‌کنیم، می‌پنداریم که او از کائنات دیگری است، در هاله‌ای از شعر می‌زید، زندگی ما را به گستره‌ای آکنده از هیجان بدل می‌کند که در آن بیش و کم به ما نزدیک می‌شود".(2)
آیا پروست راست می گوید؟ آیا همه آنچه که در دیگریِ نزدیک می یابی به واسطه بی توجهی به بشریت است؟

Chung king express را برای سومین بار در یک سال اخیر می بینم. کم کم دارم متوجه می شوم که آنچه که در مواجهه با یک اثر در میابی بسیار به حال و روزت بستگی دارد. این بار خوردن کمپوت های آناناس تاریخ مصرف گذشته تولید 1 may نه یک تلاش ضد عقل گرای رادیکال برای تجربه امر از دست رفته که نمایش نمادین وابستگی به رابطه ای بود که تاریخ مصرفش گذشته و عملا فاسد شده است. معلوم نیست دفعه بعدی که این فیلم را ببینم چه درکی در باب اپیزود اول این فیلم خواهم داشت؟.

این هفته سر کلاس یکی از شاگردها کنفرانس داشت. دانشجوی سال آخری تو کلاسی که تنها 8-9 نفر توش نشستن از فرط استرس نتونست کنفرانسش رو تموم کنه. خیلی برام عجیب بود. هرکاری کردم که حالیش کنم که وضعش خیلی هم بد نیس، نشد که نشد. احساس ناتوانی می کردم. نکته دیگه این که اول ترم که خیلی هیجان زده بودم به بچه ها گفتم که سرکلاس جزوه ننویسن. حالا وقتی همشون موقع درس دادن زل می زنن بهم، به خودم می گم چه غلطی کردم.

if memories could be canned, would they also have expiry dates? If so, I hope they last for centuries(3


پی نوشت: (1)و(3) از مونولوگ های فیلم Chung king express است. (2) جمله ای است از طرف سوان، مارسل پروست.