۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

جامعه‌شناسی در بستر مرگ

گفت و گو در ایران متاع کم‌یابی است. نزاع صورت قالب روابط بین فردی است. اثبات یا تحقق خود همواره از مجرای نفی دیگری عبور می‌کند. ضرورت وجود دشمن برای همه کسانی که درصدد تحقق خود هستند، امری بدیهی است. فرقی نمی‌کند،‌رییس گروه جامعه‌شناسی می‌تواند جامعه‌شناسی را دشمن خویش بپندارد و البته جامعه‌شناسی را بکشد و سر قبرش هم فاتحه بخواند و بعد هم حکومت را بترساند که همین جامعه‌شناسی مرده آن‌قدر خطرناک هست که باید بازبینی و حتی معدوم شود. این یک سوی ماجراست. در سوی دیگر جامعه‌شناس متداول ایرانی قرار دارد. از یک طرف جست و جوی ابدی مراتب استادی و طرح و واحد و همه منافع عینی جامعه‌شناس بودن است که به معشاقه و مغازله خستگی ناپذیر با تمام ارگان‌ها و سازمان‌هایی می‌انجامد که تنها به استخدام جامعه‌شناسی می‌اندیشند و از سوی دیگر ناله‌های شبانه‌روزی همین جماعت که این لولوی بی‌شاخ و دم دولت به جان ما افتاده و امکان هر نوع کار و فعالیتی از ما سلب شده است.

در این میانه قهرمان کسی است که در پی امر ناممکن قدم برمی‌دارد. قهرمان ما یگانه است و یگانگی اش در تلاشی خستگی‌ناپذیر برای تحقق امر غیرممکن متجلی می‌شود. هر چند گاه از کوره در‌می‌رود و از کوچکترین ضربه‌ای به حریف از نفس افتاده اجتناب نمی‌کند با این حال قهرمان ما در زمانه‌ای که همه منابع قدرت در صدد تحریف، اشغال، نابودی و حداقل استفاده ابزاری از جامعه‌شناسی هستند هم‌چنان بر استقلال و خودمختاری جامعه‌شناسی تاکید می‌کند. خودمختاری‌ای که اگر چه وجود ندارد با این حال امید به تحقق آن از افرادی مثل او قهرمان ساخته است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر