روز جمعه بچههای خانه یوسفآباد جمع جمعاند. لوسالومه، جک، آلبرتین، هرتزوگ، لودویگ و البته فردریک شهید. لوسالومه با خودش فیلمی دارد که فردریک شب قبل کلی در مورد کارگردانش با ما حرف زده. بیهوده نیست که استیمر سال 89 را سال تکرار نام نهاده است. دسته جمعی فیلم را میبینیم. این حرکت تودهای را بسیار دوست دارم. لودویگ که چندان به حرکتهای تودهای از این دست علاقهای ندارد تمام روز را در اتاقش میگذراند، همراه با سریالهای آمریکایی و قهقهههای مستانهای که گاه و بیگاه از لای در بیرون میزند.
Poppy: There's no harm in trying that Zoe, is there
در پایان فیلم پاپی مثل این که متوجه میشود که اینکار چندان هم بدون رنج نیست.
چند روزی است که ماشین اداره میآید دنبالم. هر ماشین یک راننده دارد و هر راننده یک قصه تازه است. رانندهای که بیشتر مسیرش به من می خورد مرد میانسالی است که بعد از چند کورس متوجه میشوم 8 سال در جنگ شرکت داشته. سالها فرمانده توپخانه بوده و الان صبحها در بلدیه تهران کار میکند و شبها تا صبح مشغول کار در واحد توزیع یکی از روزنامههای شهر است. در یکی از چرخزنیها متوجه میشوم که نگران دانشگاه دختر جوانش است. در چند جلسه بعد ناگهان یادم میافتد که با سابقهای که دارد، مشکلی برای قبولیاش در دانشگاه نیست. خوشحال از این کشف بزرگ مطلب را بهش میگویم و جواب این است: ما با خدا عهد کردیم و دنبال هیچ امتیازی نیستیم. هر چه اصرار میکنم، هر چه سعی میکنم دلایل عقلی، فقهی و متافیزیکی و بشری را کنار هم بچینیم به خرجش نمیرود که نمیرود. من را میرساند و میرود و هنوز فکر میکنم چطور میشود راضیاش کرد؟
راننده جوانتری داریم که ورزشکار است و همواره مرا نصیحت میکند که کمتر سیگار بکش،کمتر دکتر برو و به اینکه تمام دردهایت با آبدرمانی درمان میشود. در یکی از سفرهای درونشهری پی میبرم که مرد راننده صاحب یکی از اولین کافیشاپهای تهران در آغاز دهه 70 بوده است. جالبتر این که این کافیشاپ همان کافه دوطبقه خیابان ترکمنستان است که مدتها پاتوق بچههای پشتبود. قصههایی تعریف میکند درباب دادگاه رفتنهای مکرر در دهه 70 برای حذف نام کافیشاپ. با دلخوری میگوید آنقدر جریمه دادم که آخر اومدن و تابلو کافی شاپ را کندن و بردن. تعریف میکند از رفت و آمد قایمکی جوانان دلباخته. تعریف میکند از مصائبی که برای آموختن چیستی قهوه، اسپرسو، کافهگلاسه و نظائر آن در هتلهای تهران کشیده است. به مقصد میرسیم و من به این فکر میکنم که دنیا هنوز چقدر کوچک است؟.
به نظرم سرخوشی پاپی ناشی از تلاشش برای شاد کردن آدم هاست فارغ از نتیجه. این حتی تو صحنه ی اول تو کتاب فروشی هم مشخصه. انگار که تو رضایت این آدم، تصویرش در دید دیگران تاثیری نداره.
استیمر رقابت تنگاتنگی با مقام عظمی داره گویی.
پاسخحذفبه نظرم سرخوشی پاپی ناشی از تلاشش برای شاد کردن آدم هاست فارغ از نتیجه. این حتی تو صحنه ی اول تو کتاب فروشی هم مشخصه. انگار که تو رضایت این آدم، تصویرش در دید دیگران تاثیری نداره.
پاسخحذفدوستان عيب نظر بازي حافظ مكنيد
پاسخحذفكه من او را ز محبان خدا ميبينم