The first thing God created was the journey, then came doubt, and nostalgia.
این سکانس که در بالا آمده است اولا به واسطه عدم دسترسی به برنامه مناسب تدوین فاقد صداست. همین تکه کردن بی سروته هم کلی زمان و انرژی برده است از ما. ثانیا این سکانس که کلی مرا خیره و متحیر کرد چندان سکانس قابل توجهی برای دیگران نبوده است. ثالثا تک گویی بازیگر مرد فیلم که به واسطه حذف صدا در دسترس نیست در ادامه آمده است. جمله بالا هم بخشی از دیالوگ های فیلم است .
I didnt expect to see you suddenly, i guess
for a moment, i thought i was dreaming of you
like i did all this last years
Do you remember the railway station
You were shivering in the rain like now
The wind was blowing hard
I was goging away, but i meant to come back soon
And i get los, wandering along, strong routes
If i could stretch out my hands
I would touch you
And time will be held again
But something is holding me back
I wish I could tell you that i'd return
But something is holding me back
The journey isnt over not yet
بعد از تماشای فیلم دیگری از آنجلوپلوس (Eternity and a day) از آلبرتین می پرسم:
- تو eternity من هستی؟
آلبرتین جواب می دهد
- نه، من A day تو هستم.
و من تازه می فهمم که چیز زیادی از فیلم دستگیرم نشده است.
پي نوشت: لازم به ذکر است که در جريان تماشای فيلم نگاه خيره اولیس اتفاق هولناکی حادث شد. نگاه خيره فیلم چنان من و استيمر را دربرگرفت که ناگهان تختي که من و استیم رويش دراز کشیده بودیم و فيلم را نگاه می کردیم شکست و واروونه شد. اگر قصد دیدن این فیلم را دارید حتما از محل نشستن خود مطمئن شوید.
مثل این که چیزی از رابطه ات دستگیرت نشده. نه از فیلم.
پاسخحذف